- گرم افتادن
- بجد مشغول شدن بکاری: بار دیگر باز گرم افتادم اندر کار او باز نشکیبم همی یک ساعت از دیدار او. (معزی)
معنی گرم افتادن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بجد مشغول شدن بکاری، فی الحال افتادن: چو زنبور خانه بر آشوفتی گریز از محلت که گرم اوفتی. (سعدی)
گره افتادن در کاری (بکاری) مشکل شدن آن
برو بزمین افتادن روی سینه و شکم دراز کشیدن
با هم گلاویز شدن
چشم بر چیزی. واقع شدن نگاه بدان خیره شدن نظر بر کسی یا چیزی دیدن کسی یا چیزی را
پیشنهاد شدن، نمایانده شدن
مردن در گذشتن: (ابو مسلم از منجمان شنیده بود که او را کام بروم افتد) (مجمل التواریخ و القصص)
بنهایت گرم شدن: امیر بگرگان رسید و هوا سخت گرم ایستاده بود
بگریه افتادن گریستن، یا به گریه افتادن، گریه کردن گریستن
گود شدن محلی، به گودی فرو رفتن (چنانکه چشمان بیمار از لاغری و بیماری)
بدست آوردن: خوب چیزی گیرش افتاده، بدام افتادن اسیر شدن، در جایی گیر کردن
پنداشتن سمرا دیدن گمان خطاکردن پنداشتن: (... ونشان وی آن بود که اگر شرم دارد یا بترسد جماع نتواند کردن)
حادث شدن، روی دادن
از میان رفتن، نابود شدن، از مد افتادن
با کسی جنگ و جدال کردن، کشمکش کردن، ستیزه کردن
برافتادن، منسوخ شدن، از مد افتادن، از بین رفتن